نوشته شده توسط : ☂☂☂ مرتضـــــی ☂☂☂

گفت روزی به من خدای بزرگ
نشدی از جهان من خشنود!
این همه لطف و نعمتی که مراست
چهره ات را به خنده ای نگشود!
این هوا، این شکوفه، این خورشید
عشق، این گوهر جهان وجود
این بشر، این ستاره، این آهو
این شب و ماه و آسمان کبود!
این همه دیدی و نیاوردی
 همچو شیطان، سری به سجده فرود!
درهمه عمر جز ملامت من
گوش من ازتو صحبتی نشنود!
وین زمان هم در آستانه مرگ
بی شکایت نمی کنی بدرود!
گفتم: آری درست فرمودی
که درست است هرچه حق فرمود
خوش سرایی است این جهان، لیکن
جان آزادگان در آن فرسود
جای این ها که برشمردی، کاش
درجهان ذره ای عدالت بود



:: موضوعات مرتبط: فريدون مشيري , ,
:: برچسب‌ها: عدالت- فریدون مشیری ,
:: بازدید از این مطلب : 200
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد